طبیعت و توریسم (طبیعت ایران و جهان، نقاط دیدنی، گردشگری)؛  
بازگشت   طبیعت و توریسم (طبیعت ایران و جهان، نقاط دیدنی، گردشگری)؛ > توریسم و گردشگری > کویرپیمایی

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
قدیمی 17-05-2011, 06:12 PM   #1
Magnum
(کاربر طلایی)
 
Magnum آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
نوشته ها: 512
Pencil داستان سرگرداني من و جزيره


داستان سرگرداني من و جزيره

طعم گس نمك
دونه هاي ترد آب
و سرگرداني يه جزيره ميون تركهاي زمين
.
.
.
وقتي پر جذبه ترين بخش طبيعت آمادگيشو براي ديدن تو اعلام ميكنه براي بستن كوله بارت چيزي لازم نداري. اون به تنهايي همه چيز بهت ميده و البته همه چيزو ازت ميگيره

صبح بدون اينكه خورشيد و از خواب بيدار كني آروم دوربينتو بر ميداريو راه مي افتي
اولين باري نيست كه به ديدنش ميري اما اينبار ضربه هاي ساعت مچيت با ضربان نبضت هماهنگ نيستو اين يعني يه چيزي كه نميدوني چيه در انتظارته



پاتو كه از خونه ميذاري بيرون بارونم پا به پات مياد. ميرسي اونجايي كه تازه اول راهه.همسفرات ايستادن و تو به جز يكي دو تا همسفر قبلي كسي رو نميشناسي. نميدوني اين عادت تنها سفر كردنكي از سرت ميفته اما انگار رو پيشونيت شكل گرفته و يه جورايي دوسش داري.

بارون هنوز مي باره.با خودت ميگي : نكنه نبينمش؟ نكنه دونه هاي بارون صورت قشنگشو خراب كنه و نخواد كه من اينطوري ببينمش؟ يعني نميدونه من چقدر دوسش دارم

راه ميفتين. تو براي اينكه بتوني عكساي خوبي بگيري به لطف مدير تور با يه گروه كوچيكتر همراه ميشي بارون هم با حركت شما قدمهاشو تند تر ميكنه

هوا هنوز تاريكه . كوچه هاي خالي و خلوت شهر رو رد ميكنيد. نور چراغ راهنما چشماتو ميزنه.ديشب اصلا نخوابيدي ميدوني امروز هم كلي بايد راه بري اما حاضر نمي شي چشماتو ببندي.

عوارضي رو رد كردين. هوا سرده و بارون دست بردار نيست . فكر ميكني اين اولين باريه كه از باريدن بارونو بند نيومدنش نگراني. تو دلت ميخندي. . . چيه؟ چرا دستپاچه اي؟ نگران نباش ميبينيش لازم هم نيست به اين چيزا فكر كني. اصلا حيفه اين بارو ن نيست؟ تازه اينطوري قرارتون شاعرانه تر هم ميشه.

چند ساعتي راه ميرين ميرسين جايي كه رد پاشو ميبيني. ته دلت قند آب ميشه.

بارون داره يواش يواش كمرنگ ميشه. يه خورده عذاب وجدان داري حالا كه داره بند مياد اما خيالت راحت ميشه.

ماشينها ميرن سمت كاروانسرا.شما از اونا جدا ميشيد وحركت ميكنيد به سمت اون چيزي كه نميدوني چيه.آقاي نجاري از شما جدا ميشهچون بايد همراه گروه باشه.نفستو باز حبس ميكني و چشماتو تا اونجتيي كه ميشه باز نگه ميداري.

سعي ميكني زياد هيجانزده نشي نبايد دستو پاتو گم كنيتو عاشق وقار و متانتش شديپس رفتارت هم بايد مناسب شان اون باشه.دوربينتو محكو توي دستت نگه داشتي اون هنوز حواسش به تو نيست.

از توي مسير خاكي رد ميشين.دو طرف راه پر از شاخه هاي نفره اي رنگ قيچه.از آقاي اديب اطلاعاتي در موردگياهاني كه اينجا سبز ميشن ميگيري و مطالبي رو كه ميشنوي يكي در ميون باور ميكنيو سعي ميكني به خاطر بسپاري.

اين همه شگفتي اينهمه زيبايي اين همه سخاوت و و و هر چي بيشتر در موردش ميشنوي قلبت تند تر ميزنه.

هر چند متر گودالهايي از آب تو مسير جاده به چشو ميخورن.خاك خيلي خوش رنگه نميتوني بگي چه رنگي شاد يه چيزي بين طلايي و نارنجي يا يه جور اكر اما اكري كه تو هيچ اطلس رنگي نميتوني پيداش كني. و آسمون آبيه و نقره اي با ابراي كمولوس سفيد . انگار آبيه بالا روو تكره پايين چككه كرده باشه.

چند تا محلي رو ميبينين :

- خسته نباشي

- سلام

- درياچه آب داره؟

- آره

- چقدره؟

- يه 20 - 30 سانتي ميشه

- خيلي ممنون

- حواستون باشه جاده رو گم نكنين

- نه دستگاه داريم مرسي

درياچه؟ ميدونستي منظورش درياچه نمكه اما درياچه نمكي كه ديده بودي خشك بود و پر از دونه هاي نمك و تركهاي پنج ضلع . . . واي خداي بزرگ يعني بارون اينكارو كرده؟

عذاب وجدانت بيشتر ميشه.چقدر به خاطر باريدن بارون تو دلت قر زدي.

وقتي فهميدي قراره برين سمت جزيره دستاي نلي رو از ذوق فشار دادي شايد دلت ميخواست محكم بغلش كني و جيغ بزني اما بازم ياد وقار اون افتادي. آخه داشت نگات ميكرد ديگه متوجه اومدنتون شده بود.هيجانتو با يه شوخيه كوچيك با نلي ارضا ميكني و بهش سلام ميدي.

نميدونم چرا اينقدر گرم شد ميرم آب بخورم
توي مسير به خودت فكر مي كني به اون داري پا به پاش ميري اما اون انگار با تو هست و نيست
نميتوني فكر كني كه اونم دوست داشته باشه در مقابل اون اينقدر كمرنگي كه نميتونه حست كنه و اون اونقدر بزرگه كه تمام وجودتو احاطه ميكنه. . . م

با خودت ميگي واقعا چي ميتونه تو رو اينطوري به هيجان بياره؟
بارون؟ كه امروز به خاطر ديدن اون يك لحظه آرزو كردي نباره
برف؟ هنوز نميتوني به خاطره نباريدنش ببخشيش پس خيلي دوسش نداري
ماه؟ نه نه اون ديگه بحثش جداست
دريا؟

دريا . . . ياد آخرين سفرت ميفتي . اونجا هم تنهايي تو بود و تنهايي دريا و يادت مياد كه بارون هم بود.

تازه داري ميفهمي كه هميشه تو سفرات بارون تنها همراهت بوده كه سفرو برات قشنگ ميكرده

ديگه نميخواي بهش فكر كني اشك تو چشات جمع ميشه تو هم كه كم مستعد نيستي براي گريه گردن. سر صحبتو باز ميكني هر چي سوال تو ذهنت هست ميپرسي از رنگ شاخه هاي خار شتر و تاق تو تابستون تا روش هاي پيدا كردن آب تو كوير بلكه اين عذاب وجدان لعنتي دست از سرت برداره.(بيچاره آقاي اديب).م

جزيره جلو چشمتونه. تو و نلي براي اينكه بهتر ببينيد از پنجره ماشين ميريد بيرون. باورت نميشه.
تو براي ديدن كوير بيقراري ميكردي و حالا درياست كه داره جلوي چشمات خود نمايي ميكنه. سرعت ماشين آب درياچه رو رو صورتت مي پاچه دوربينت خيس ميشه و شوري نمك كه چشماتو ميسوزونه تازه باور ميكني اينجا كويره و تو تو دل كوير داري رو دريا راه ميري يه دريا به قطر 30 سانت و زلال از آبيه آسمون

از ماشين پياده ميشي.سرو صورتت نا مرتب تر از اونيه كه براي اين قرار مناسب باشه اما حالت دست خودت نيست بي خيال ميشي اين تقصير تو نيست كه به اندازه اون زيبا نيستيو البته ميدوني تقصير اونم نيست كه اينقدر بخشندست كه اجازه ميده تو عاشقش باشي. خجالت ميكشي- سرتو ميندازي پايين - سرت داره گيج ميره. . . آسمون زيره پاهاي تو چيكار ميكنه؟بالا رو نگاه ميكني آسمون سر جاشه و تو بين دو تا آسمون ايستادي.

و سكوووووووووووووووت

سكوتي كه هر موجود زنده اي رو كر ميكنه جوري كه هيچي جز خودش نميشنوي
نميتونم بنويسم اين قسمتشو شايد همسفرام بتونن براتون تعريف كنن كه اون جزيره چه بلايي سر آدم مياره اما من نه
دلت نماد برگردي.آقاي اديب براي راضي كردن تو و نلي مدير تور رو بهانه ميكنه و شما دو تا هم مثل دو تا دختر خوب ميريد تو ماشين اما فقط خدا ميدونه كه دلتو سرگردون تو جزيره مونده.
داستان سرگرداني اين جزيره رو ميتونيد توي اين سايت بخونيد

اما سرگرداني تو اين جزيره رو فقط بايد تجربه كنيد اونم به شرطي كه حتما بارونم پا به پاتون تا اونجا اومده باشه
ميرسيد به كاروانسرا تو و نلي اصلا تو حال خودتون نيستيد يادت ميفته دفعه اول كه كاروانسرا رو ديده بودي چقر برات هيجان انگيز بود اما حالا فقط سعي ميكني چند تا گاز به سانندويچت بزني كه بتوني راه بري حتي يه دونه عكس هم نميگيري- انگار اشباع شدي

بعد از يه استراحت كوتاه ميريد به سمت پتو ها( تپه هاي شني) هميشه مثل يه پتوي نرم دلت ميخواست روش دراز
بكشي و با دستات دونه هاشو نوازش كني.

ماشين ها نمي تونن همراه با شما بيان براي همين يكبار ديگه از گروه جدا ميشيد
يه دوست ديگه هم همراهتون ميشه.نسيم دختر آروميه. به تپه ها كه ميرسيد سكوت جزيره تكرار ميشه- خودتو رها ميكني رو تپه بزرگه و ميييييييييييييييييييييييي يرييييييييييييييييييييييي يييييييييييييييييييييييي
اونقدر راه ميري كه صدات ميزنن بايد برگردي - جزيره از دور پيداست - همونطور آروم و ساكت و البته تو نمي توني سرگردانيشو
ببيني اما زيبايي قرينه جزيره تو آب هم دست كمي از پديده سراب نداره.

چند تا كادر ميگيري و بر ميگردي. . هنوز دستات بيحسه. هوا داره تاريك ميشه و بايد.برگرديد. يه عصرونه كوچيك باهم سفرا يه بازديد كوچولو از يه چاه قديمي و . . . م

خيلي خسته اي اما بي رمقيت از بي خوابي نيست احساس ميكني مسخ شدي.داري با خودت ميگي امروز كوير و دريا دست به دست هم دادن كه از خود بيخودت كنن و تو هم انصافا رو سفيدشون كردي و حسابي وادادي... خند ت ميگيره يه نگاهي به نلي ميندازي آروم خوابيده و خالي با خودت ميگي اگه واقعا مرگ الان بياد سراغت آيا چيزي هست كه حسرت نديدنش رو بخوري؟
سرتو از پنجره ميبري بيرون كه خدا رو شكر كني

اونايي كه منو ميشناسن ارادت من به ماه رو ميدونن و اينكه چه رابطه اي با هم داريم اينو گفتم كه فقط بتونين تصور

كنين چه حالي بهم دست دادوقتي بعد از اينهمه . . .سرمو بالا گرفتم و ماه كامل رو تو آسمون ديدم.

انگار خدا يه جورايي كيسه هداياشو خالي كرده رو سرم.داشتم له ميشدم.اعتراف ميكنم اصلا جنبشو نداشتم.

Magnum آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
کویر پیمایی, گردش, گردشگري, درباره طبيعت, طبيعت, طبيعت و توريسم, طبيعت گردي


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code هست فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
کد HTML غیر فعال است

انتخاب سریع یک انجمن

War Dreams    Super Perfect Body    Scary Nature    Lovers School    Winner Trick    Hi Psychology    Lose Addiction    Survival Acts    The East Travel    Near Future Tech    How Cook Food    Wonderful Search    Discommend

Book Forever    Electronic 1    Science Doors    The Perfect Offers    Trip Roads    Travel Trip Time    Best Games Of    Shop Instrument    Allowedly


All times are GMT. The time now is 12:55 PM.


کپی رایت © 1388 . کلیه حقوق برای وبگاه حرف روز محفوظ است