01-05-2011, 03:02 PM | #1 |
(کاربر طلایی)
تاریخ عضویت: Mar 2011
نوشته ها: 512
|
فتح کویر لوت
فتح کویر لوت فتح دشت لوت با ١٥٤كيلومتر آرزوي هر طبيعتگردي است . گزارشي از تازهترين سفر به كوير لوت كه تا امروز هيچكس نتوانسته تمام آن را فتح كند. اما افسون كوير بيشك يك بار ديگر ما را به آنجا ميكشاند. اكوتوريسم و جاذبهها: بهنام همايوني: نبايد بيشتر از ٧٠ثانيه طول بكشد. تنها اين زمان را فرصت داري كه نگاه از افق بدزدي تا دچار مشكل نشوي. نگاهت اگر گره بخورد به افق، نيمكره چپ مغز به خواب ميرود. اين خواب آرام، رشتههاي عصبي را سست ميكند تا به اندازهاي كه احساس سقوط ميكني. نبايد بيشتر از ٧٠ثانيه طول بكشد. كوير را ميگويم. افق را. نخستين چيزي كه وقتي پا به آن ميگذاري نگاهت را تسخير ميكند. هي تلاش ميكني تا انتها را ببيني، اما خبري نيست. برايش انتهايي تجسم ميكني اما افق باز هم دورتر است. دورتر و دورتر. هوشيار اگر نباشي، به خواب ميروي و هيچ وقت بيدار نميشوي. نام كوير تداعيگر خيلي چيزهاست. خشكي، بيآبي، خار، شتر، طوفان و شن. تا قدم در تپههاي ماسهاي نگذاشته بودم تصور من هم از كوير همين بود. خشكي، خار، شتر، طوفان، شن. اما كوير هم آب دارد، هم زندگي و اينها زير لايهاي از سكوت جريان دارند. قرار است با يك گروه از جوانان بيرجندي قسمتي از كوير لوت را براي نخستين بار فتح كنيم. نقشه را باز ميكنم. نقطهاي ميان شرق و مركز. جايي كه هيچ نوشتهاي روي آن ديده نميشود. نه شهري، نه روستايي، نه كوه و نه خطي كه نشان از جاده و يا رودي باشد. تنها يك نوشته به چشم ميخورد. «كوير لوت». در كتابها خواندهايم كوير لوت خشكترين، گرمترين و وسيعترين كوير ايران است و هيچ كس تا به امروز نتوانسته تمام آن را فتح كند. كاري كه ما هم نتوانستيم انجام دهيم. با اين كه يك گروه متخصص كويرنوردي همراهمان بود اما مجال فتح اين كوير به دست نيامد. شبكه زيستمحيطي خراسان جنوبي كه تجربه فتح بسياري از كويرهاي ايران را دارد از ما دعوت كرد تا در فتح شنزارهاي شمالي دشت لوت همسفرشان باشيم. قرار است با حمايت هليبرد و نيروي زميني سپاه و نيروي انتظامي تا قسمتي از مسير امنيت ما تامين شود و از تپههاي ماسهاي راه را به تنهايي ادامه دهيم. تهران را به مقصد زاهدان ترك ميكنيم. براي رسيدن به جبهه شمالي لوت بهترين و نزديكترين راه براي ما زاهدان است. با هماهنگي گروه كه از بيرجند به شهر نهبندان حركت خواهند كرد به ٢٣٠كيلومتري شمال زاهدان ميرويم. شهري كوچك و بدون هر گونه امكاناتي. قيمت بنزين در اين منطقه از كشور بسيار بالاست. گالنهاي ٢٠ليتري به قيمت ٥تا ١٠هزار تومان فروخته ميشود. به همين دليل هزينه مسافرتهاي بين شهري بيشتر از هر جاي ديگر در ايران است به نهبندان ميرسيم. خروجي سمت چپ اين شهر راه انتهايي ماست. حدود ٥٠كيلومتر پيش ميرويم. كوير آغاز ميشود. ابتداي راه از ميان كلوتهاي بزرگي عبور ميكنيم. كلوتهايي كه در دو طرف جاده تا انتها پيش رفتهاند. اين نقطه از كوير در عكسهاي ماهوارهاي به صورت چينچينهاي سياه ديده ميشود. بقيه مسير از هر دو سمت مملو از درختان گز و طاق است. تنها درختان كويري. البته طاق بسيار بيشتر از گز قدرت همزيستي با كوير را دارد، به طوري كه در تپههاي ماسهاي تنها درختان طاق ميرويند. پس از طي ٥٠كيلومتر ميان بيابان خشك و گرم به روستاي «چاهداشي» ميرسيم. بعد از اين روستا فقط «ده سلم» است و ديگر هيچ. راه ارتباطي در اين روستا به پايان ميرسد. روستايي كه شمال، جنوب و غرب آن كوير است و كوير. در چاه داشي به گروه اصلي ملحق ميشويم. آنها در حال رايزني با فرماندهان پايگاه مرصاد، آخرين پايگاه نيروي انتظامي در اين نقطه از كوير هستند. ظاهرا به دليل وجود درگيريهاي مسلحانه و ميدانهاي مين كه در مسير حركت اشرار قرار دارد اجازه ورود به كوير را نميدهند. پس از ساعتي گفتوگو نيروي انتظامي به اين شرط اجازه ورود به كوير را ميدهد كه مسئوليتش را بپذيريم. بيشتر بيابانهاي شرقي كشور محل عبور و مرور اشرار و قاچاقچياني است كه با كاروانهاي كوچك و بزرگ، مواد مخدر، اسلحه و سوخت قاچاق ميكنند. اين را رد ماشينهاي دو ديفرانسيل در پرتترين نقطههاي كويري تاييد ميكرد. بارها را ميبنديم. بطريهاي آب را براي آخرين بار بررسي ميكنيم و غذاهاي مخصوص كوير. آب در كوير تنها اميد زندگي است چاهداشي را به سمت جنوب ترك ميكنيم. يك ماشين دو ديفرانسيل و يك موتور تريل همراه ماست. با اين كه به تپههاي ماسهاي و شنزارها نرسيدهايم اما نشانههايش پيداست. به سرعت از روستا دور ميشويم. باز هم بيابان. اما اين بار گلههاي كوچك و بزرگ شتر، هيجاني مضاعف به ما ميدهد. هر گله شتر يك «لوك »(شتر نر) به همراه دارد. اين فصل از سال ، زمان مستي شترهاست. به همين دليل شترهاي نر بسيار خطرناك هستند و تنگاتنگ گلههاي ١٥نفري حركت ميكنند. با اين كه اين گلهها به امان خدا رها شدهاند اما تمامشان داراي صاحباني هستند كه در روستاي دهسلم، چاهداشي و يا نهبندان زندگي ميكنند. اينها را «حقداد نيكدوست» راهنماي محلي ما ميگويد. شتر تا متولد ميشود، گوشهايش را ميبرند و داغي به پايش ميزنند تا معلوم شود شتر مال كيست. سپس هر سال يا دو سال از آنها ميفروشند. حقداد ميگويد: «گوشت شتر به تمام شهرهاي ايران فرستاده ميشود.» صداي ماشين شترها را ميرماند. دويدن آنها عجيب است. سرعت زيادي ندارند اما آنقدر بزرگند كه جرات نزديك شدن به آنها را نداريم. شترهاي ايراني از بسياري از نژادها مانند عرب بزرگتر است. اين شترها معمولا همه چيز ميخورند. اين بيابان نيز به اندازه كافي خار و خس دارد. هندوانه ابوجهل هم اينجا زياد ميرويد. هنداونههاي كوچكي به اندازه سيب. مزه بسيار تلخي دارند اما مردم محلي از آن به عنوان داروي مسهل استفاده ميكنند. از هر بوته هندوانه حدود ١٠تا ٢٠هندوانه به عمل ميآيد. ماشين با گرد و خاك زيادي پيش ميرود. به آخرين بناي انساني در اين مسير نزديكتر ميشويم. امامزاده «ملك چاهرويي». يك ساختمان آجري، يك دستشويي، چاه آب و چند اتاق در گوشهاي ديگر. تمام امكانات اين زيارتگاه مردم محلي است. يك خانواده نيز براي زيارت آمدهاند.« صياد پردل» اهل زابل است. او اعتقاد دارد اين پير درخواست همه را اجابت ميكند. اين زيارتگاه در ايام مذهبي مانند محرم، رمضان و ساير مناسبتهاي مذهبي پر رفت و آمد اما همه مردم محلياند. با شتر يا ماشينهاي دو ديفرانسيل به اينجا ميآيند. البته در شلوغترين زمان، اين زيارتگاه بيشتر از ٣٠زائر ندارد. دست و صورت را ميشوييم. صداي آب آرامبخش است. با اين كه هنوز سفر اصلي آغاز نشده، اما ترس از كوير و خشكي حسابي محتاطمان كرده است. ناهار را در اين زيارتگاه ميخوريم. ماست و قرمه. غذايي كه بيشتر كويرنشينان از آن استفاده ميكنند. قرمه مقويترين غذايي است كه نياز يك سفر كويري را پاسخ ميدهد. مردم محلي يك تكه بزرگ از گوشت گوسفند را با كمي آب ميپزند. فقط گوشت. هيچ ادويهاي به آن نميزنند. اين گوشت كه با حرارت كم طي ساعات زيادي ميپزد، آن قدر خوشمزه و مقوي است كه حتي به صورت يخزده و سرد نيز آن را ميخورند. با اين كه روغن طبيعي آن در حالت سرد منجمد است اما هيچ تفاوتي با گرم شده آن ندارد. مردم محلي تقريبا صدها سال است كه اين غذا را پاي ثابت هر سفرهاي پيش روي ميهمان ميگذارند. ساعت ٣بعد از ظهر است. زائر سرا را ترك ميكنيم. بعد از اين نقطه امكان ديدن هيچ انساني به جز گروههاي قاچاق وجود ندارد. مسير تكرار ميشود اما اين تكرار خسته كننده نيست. شتر، مارمولك، گز، هندوانه ابوجهل، شاهين، موش كانگوريي و پرندگان كوچكي از خانواده گنجشكسانان كه زير بوتههاي بلند لانه دارند. به يك رودخانه خشك شده ميرسيم. در گوشهاي از آن جايي مثل باتلاق ديده ميشود. اما هيچ آبي ندارد. مردم محلي به آنها «دقه» ميگويند. جايي به عمق ١٠متر مملو از شنها و خاكهاي رس كه بر اثر جاماندن آب تبديل به باتلاق ميشوند كه از سطح قابل مشاهده نيست. حقداد ميگويد: «بارها شتر در اين دقه فرورفته و چون راهي براي نجاتش نبوده آن را با تير زدهاند تا عذاب نكشد. شتر عليرغم اين كه بيشترين سازگاري را با محيط كويري دارد، اما اگر در اين دقهها فرو رود تنها يك راه براي نجات آن وجود دارد. اگر نجات يافت كه هيچ، اگر نه آن را ميكشند تا عذاب نكشد. مردم محلي تكهاي ترياك در دهان شتر ميگذارند. مزه تلخ آن شوكي به شتر وارد ميكند كه تنها راه جهش سريع شتر و فرار از اين دقه است وگرنه مرگ پايان كار اين حيوان صبور است. حدود ٥ساعت به سرعت و گاهي اوقات به سختي از تپههاي كوچك و بزرگ بالا ميرويم تا به ابتداي شنزار بزرگ لوت برسيم. «احمد رونقي» يكي از بچههاي كويرنورد كه متخصص معدن است ميگويد: «اگر بتوانيم تنها ٣٠كيلومتر از اين شنزارها را پيش برويم كار برزگي كردهايم. تا به امورز هيچ كس نتوانسته است دشت لوت را از جبهه شمالي، جنوبي طي كند. كويري به طول ١٥٤كيلومتر. كويري كه حتي شتر هم نميتواند در ماسهزارهاي آن راه برود. خورشيد غروب كرده است. افق سرخ است و اين سرخي ترس عجيبي به همراه دارد. ماه ساعتهاست كه در آسمان جا خوش كرده است. ماه كويري بسيار بزرگتر و نزديكتر ديده ميشود. آسمان به قدري صاف است كه تمام نقطههاي كوچك و بزرگ آسمان ديده ميشود. نه آلودگي نوري، نه آلودگي جوي. آسمان كوير بسيار زيبا و در عين حال آرام بخش است. كنار تپه بزرگي كمپ خود را مستقر ميكنيم تا صبح زود وارد ماسهزار شويم. ماسهزارهاي رويايي لوت درست در چند صدمتري ماست. چادر را برپا ميكنيم، آتشها روشن ميشود. گداجوشها داخل آتش ميروند تا بساط چاي آماده شود. كويرنشينها به قمقمه آب گداجوش ميگيرند. حقداد ميگويد:«آتش و كوير چاشني شعرهاي زيادي در فرهنگ اين منطقه بوده است.مردمان كويري احترام زيادي به طبيعت ميگذراند، به همين دليل در فرهنگ و ادبيات آنها تمام نشانههاي كوير پيداست.» چادر راشرقي غربي نصب ميكنيم. بادهاي اين منطقه بيشتر شمالي است و ممكن است چادر را از جا بكند. حقداد كه ٧٠سال دارد به ما ميگويد: «مهندس. فردا انشالله ميرويد روي تپهها» او به ياد ميآْورد كه در گذشته مردمان نه از اين قسمت كه از نصرتآباد تا كيشت و كرمان و شهداد را با شتر ميرفتند. خرما ميبردند و گندم ميآوردند. بيشتر ارتباط مردم سيستان و بلوچستان در گذشته از طريق همين كوير بوده است. اما امروز ديگر كسي به كوير نميزند الا قاچاقچيان. آنها از شرقيترين نقطههاي مرزي با كاروانهاي بزرگ تا بخش نيشابور، سبزه وار و سمنان ميروند. از آن جا هم از طريق دشت كوير به تهران و سپس شهرهاي غربي و در انتها به بازرگان ميروند. مسير ترانزيتي قاچاق مواد مخدر از دل كويرهاست. از حقداد ميپرسم، شتر ديدي نديدي يعني چه؟ ميخندد و ميگويد «شتر بديدي. بگو نه» و توضيح ميدهد كه اين ضربالمثل را مردم كوير آن جايي به كار ميبرند كه نبايد در كار ديگران دخالت شود. معني آن هم اين است كه كاري كه به تو مربوط نيست، دخالت نكن. حقداد كمتر از همه ميخورد و مينوشد و معتقد است «نيك نو، رائت جو» (نيمه نان، راحت جان) اين كار حقداد كنايه از قناعت و كم خوردن است كه منجر به كم جواب دادن و راحت بودن است. كويرنشينان نگاه سادهاي دارند. بسيار صبور، مهربان و سخت كوشند. دولتآبادي در رمان جاي خالي سلوچ نيز به خوبي به اين موضوع اشاره ميكند. در آن جا نيز افق بلند و وسعت ديد مردم را دليل صبور و مهربان و خونسرد بودنشان عنوان ميكند. رو در روي تپههاي مرگ ساعت ٦صبح است. براي گرفتن عكس طلوع بالاي تپه ميرويم. خط افق با هاله كمرنگي از آبي لاجوردي در حال روشن شدن است. گوي سرخي از پشت اين هاله آرام آرام بالا ميآيد. زندگي به دشت باز ميگردد. شترها دوباره به راه ميافتند و ساقههاي طاقها باز هم تكان ميخورد. كولهها را ميبنديم. سهميه هر نفر ٤بطري آب ٥/١ ليتري است. يك سيب، يك نارنگي،چند خرما، چند دانه انجير و كامبوجيا. نوشيدني مخصوص كوير.كويرنشينان قارچ كامبوجيا را با چاي شيرين مخلوط كرده و يك هفته در جاي گرم و تاريك نگهداري ميكنند. بعد از اين مدت ميتوان تكههاي موز، خرما، سيب، انگور و هر ميوه مقوي ديگري به آن افزود. اين نوشيدني كه به شدت از عطش جلوگيري ميكند، مملو از پروتيين است. به راه ميافتيم.از چند تپه كوچك و بزرگ خاكي ميگذريم.آخرين تپه را كه بالا ميرويم، تپههاي ماسهبادي ديده ميشود. پشت سر هم تا انتها ادامه دارند. توصير عجيبي است. سكوت، آرامش، ترس و هيجاني وصفناپذير هجوم ميآورد.تنها موجود زندهاي كه در ديدرس ما حكمراني ميكند، لاشخوري است كه گويي بالاي يك جسد پرواز فاتحانهاي انجام ميدهد. تپه را پشت سر ميگذاريم. ماسهها آنقدر نرم هستند كه احساس خاصي دست ميدهد. كفشها را ميكنيم و با پاي برهنه وارد ماسهزار ميشويم. فرم تپهها، شكل عجيب طاقها و تلاشي كه ريشههاي آن براي به دست آوردن آب كردهاند بسيار زيباست.باد تندي شروع به وزيدن ميكند.آرامش كوير دستخوش هجوم باد ميشود به طوريكه ممكن است ديگر نتوانيم به راهمان ادامه دهيم. حميد عليكي سرپرست گروه ميگويد:« نگران نباشيد، اين فقط يك نسيم است و به زودي به پايان ميرسد.» ماسهها در سطح بسيار پاييني به موازات تپهها پيش ميروند و ارتفاع كله قنديها را افزايش ميدهند. پيش ميرويم. به نظر ميرسد اين راه انتهايي نداشته باشد. در پايين آمدن از تپهها، تا زانو در ماسهها فرو ميرويم . رفته رفته راهرفتن سخت تر ميشود.پس از طي ٤ كيلومتر كه حدود ٥ ساعت به طول انجاميد كول را زمين ميگذاريم تا كمي سبكتر شويم. هر يك قمقمه آبي برميداريم و مجددا به راه ميافتيم. در تمام مسير با جيپياس نشانهگذاري كردهايم تا در برگشت دچار مشكل نشويم. با اين كه سرعت باد بيشتر ميشود اما ما به پيشروي ادامه ميدهيم. داخل ماسهها به قدري خنك است كه احساس ميكني داخل يك حوض آب ايستادهاي. تپهها بسيار زيبايند. كاش ميشد تكههاي از اين تپهها را به يادگار از كوير آورد اما فقط به ثبت تصويرشان در دوربين عكاسي قادر هستيم باد رفته رفته به طوفان تبديل ميشود. برخورد ماسهها با بدن مانند خوردن گلولههاي ساچمهاي است. قرار است طي امزوز و فردا ٣٠كيلومتر پيش رويم اما هنوز نصف مسير را طي نكرده طوفان ماسه مانع ميشود. اوضاع بدتر ميشود. ديگر نميتوان جايي را ديد. ماسه تقريبا به تمام بدنمان نفوذ كرده. با اين كه دوربين و ضبط صوتم داخل حفاظ پلاستيكي است اما هر دو از كار ميافتند. دستمالهاي سر را محكمتر ميكنيم و با اين كه تمام سر و صورتمان پوشيده اما داخل گوشها، دهان و حتي داخل بينهايمان پر از ماسه شده است. چارهاي جز عقبنشيني نداريم. به سمت كولهها ميرويم. اما اثري از آنها نيست. تمام كولههايمان زير ماسه دفن شدهاند. با جيپياس جاي آنها را پيدا ميكنيم. كفشها را از ماسه خالي كرده و به سرعت مسير آمده را برميگرديم. با اين كه اين طوفان برنامه ما را مختل ميكند،اما زيبايهايش بيبديل است. در گوشه گوشه كوير گردبادهاي متعددي از تل ماسهها ديده ميشود و دست آخر مشخص ميشود شكل عجيب و خميده درختهاي طاق از كجا ناشي ميشود. پايان مبارزه در مبارزهاي نابرابر با طوفان وحشتناك كوير راه بازگشت را پيش ميگيريم . اما به دليل تاريكي هوا مجبوريم سريعتر پيش برويم. سرپرست گروه تصمصم ميگيرد راه را كوتاهتر كنيم.براي بازگشت چارهاي جز اعتماد به جيپياس نيست .اگر باطري تمام كند تقريبا چارهاي نداريم جز اتراق. چادر و كيسه خواب هم به همراه نداريم و شب ماني با اين شرايط ممكن است مشكلات حادي را پيش آورد. ساعت ٩ شب است. كمكم نااميدي در وجودمان رخنه ميكند. بايد يك ساعت پيش ميرسيديم، اما اثري از كمپ، آتش و يا هر روشنايي ديگري نيست. برخلاف شب گذشته هوا ابري است و ماه ديده نميشود.بين اعضاي گروه فاصله ميافتد. خستگي ساقهايمان را تسخير ميكند و چيزي نمانده كه توهم كوير اسيرمان كند. به بالاي بلندترين تپه سرراه ميرويم و با چراغقوهها شروه به علامت دادن ميكنيم. خبري نيست. تا كيلومترها نوري ديده نميشود. تپه را پايين ميرويم .ناگهان نور شديدي غافلگيرمان ميكند. چراغهاي ماشين است. آب در گلويم خشك ميشود. شنيده بوديم اشرار اين منطقه عادت به گروگانگيري دارند. نيروي انتظامي نيز به همين دليل از ورود ما به منطقه ممانعت كرده بود. كولهها را ميكنيم. آبي به سر و صورت ميزنيم تا خستگي از تنمان درآيد. بچهها به اندازه چند دهمتري جاي كمپ را تغيير دادهبودند. طوفان به آنجا هم رسيده بود.طوفاني كه ابهت كوير و سكوت آن را دوچندان ميكند. كمپ، زائرسرا، چاهداشي، نهبندان و زاهدان مسيري است كه بازميگرديم. اما افسون كوير با ماست افسوني كه بيشك يك بار ديگر ما را به خود ميكشاند. |
برچسب ها |
فتح کویر لوت, لوت, کویر, گردش, گردشگري, بیابان, درباره طبيعت, طبيعت, طبيعت و توريسم, طبيعت گردي |
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
|
|
War Dreams Super Perfect Body Scary Nature Lovers School Winner Trick Hi Psychology Lose Addiction Survival Acts The East Travel Near Future Tech How Cook Food Wonderful Search Discommend
Book Forever Electronic 1 Science Doors The Perfect Offers Trip Roads Travel Trip Time Best Games Of Shop Instrument Allowedly