شكارچيگري و فلسفه شكار
تاملي در شكارچيگري و فلسفه شكار Artemis The Goddess of the Hunt and the Moon شكار؛ برتري يا...؟ «... گاهي آنقدر در اين باب ميانديشم كه سردرد ميشوم. شايد شگفتزده شويد دانشجوي رشته فلسفه هستم و طرفدار پر و پا قرص شكار! و با همكلاسيهايم مواجهام كه همگي اين علاقه مرا مورد تهاجم قرار ميدهند. در پي آنم كه مگر پاسخهايي درخور بيابم و اين پارادوكس را در ذهن خويش و در تأمل ديگران حل كنم. پرواضح است كه من در نيمه ناخودآگاه خويش آشكارا دريافتهام كه شكار بههيچوجه با بنيانهاي فكري ايدهآليسم و اخلاق در تضاد نيست، اما بسيار مايلم مآخذي در اين مقوله بيابم و افكار خويش را در دستگاههاي فلسفي سامان دهم ... و انديشيدم اگر جاي طرح اين موضوع در اينجا نباشد، پس كجاست؟...» بُرشي از نامه اين جوان دوستدار طبيعت، شكار و ماهيگيري حرف دل و سخن گفته و ناگفته بسياري است. طيف وسيعي از جامعه طبيعتگرايان، با هر نگاه و منظري، كمابيش در برابر اين چرايي قرار گرفتهاند كه شكار در اساس خويش فعليتي قابل قبول است يا نه؛ مطلوب است يا مذموم، مشروع است يا مكروه يا حرام، پسنديده است يا نكوهيده. از آنجا كه اين مباحث قطعاً فكر گروه كثيري از طبيعتمردان را بهخود مشغول داشته و همواره در تلاطم برخوردهاي يكسويه و مجادلات جانبدارانه در نوساني بيانجام سرگردان مانده است، لازم ديديم با گشايش اين مبحث، عرصه را براي چالشهاي فكري طبيعتمردان آگاه باز كنيم. بادا كه متفكران مقولات مرتبط با موضوع، خوانندگان ما را از دانش خويش بيبهره نگذارند. فصلنامه شكار از آغازين شماره در فكر اختصاص بخشي از نشريه به مباحث پايه نظري در مقولات طبيعت، حياتوحش، شكار و ماهيگيري و جز آن بوده است. ليكن كثرت مطالب و گرفتاريهاي مربوط به پيريزي ساختاري و سازماندهي باعث مغفول ماندن اين مهم در چند شماره پيشين گرديد. اما خوانندگان آگاه ما شاهد بودهاند كه نخستين سخن در نخستين شماره «شكار» با طرح همين چالش آغاز شد و دكتر ناطقي، مدير مسوول، نگاهي اگرچه گذرا، اما عميق، داشت به شكار و جايگاه آن در انديشه اسلامي. و اتفاقاً اشاره به نكات مطروحه خردورز بزرگ، رشيدالدين فضلا... ميبدي، در اين سرمقاله علاوه بر تلطيف كلام، لطف معنايي بهجا و آگاهانه را نيز شامل بود. نگاه آن انديشمند بزرگوار و عارف كامل و تاييد وي از شكار به آن وجه عاشقانه و عارفانه (به گمان ما) راه را بر هرگونه خردهگيري در اين مفهوم ميبندد. نگاه و نظر اسلام و انديشمندان اسلامي در مقوله شكار و صيد بر همگان آشكار است و ما نيز خواهيم كوشيد در شمارههاي آينده بهزوايايي از اين مقولات بپردازيم. اما اين دانشجوي عزيز و ديگر علاقهمندان اينگونه مباحث در نظر داشته باشند كه فلسفه اسلامي با فلسفه يونان تناقض چنداني ندارد و مثلاً وقتي ما با نظرات حكماي بزرگ اسلامي همچون بوعليسينا، رازي، ابن رشد، ملاصدرا و ديگران آشنا ميشويم در واقع با بنيانهاي فكري – فلسفي جناب سقراط و افلاطون و ارسطو نيز آشنا شدهايم. بايد پيشاپيش اشاره كنيم كه متاسفانه در چالشهاي فكري و مباحث نظري در باب شكار، اغلب شاهد نوعي مغلطه هستيم و ميبينيم كه گروهي از اهل نظر، ناخودآگاه چرايي «شكار» را با «چرا شكار؟» در يك ترازو مينهند. حال آنكه چرايي شكار بحثي است فارغ از ظرف زمان و مكان و در واقع مبحثي اركئوتايپي و سرنموني است، ولي «چراشكار؟» درست برعكس، مظروفي است كه فقط و فقط در ظرف زمان و مكان است كه معنا ميدهد. بهديگر بيان، شما هرگز نميتوانيد بگوييد «چرا شكار؟» درحالي كه اضافه نكنيد: در چه زماني و در چه مكاني و در چه شرايطي و با چه پيشفرضهايي. اما براي آنكه در اين مجال مختصر بتوانيم وارد پاسخ – يا بهتر است بگوييم شروع به پاسخ– اين خواننده گرامي شده باشيم لازم است اشاره كنيم كه مبحث «شكار و صيد» بهعنوان يك مقوله مجرد و منتزع در دستگاههاي فلسفي بهچشم نميآيد. نبايد هم چنين باشد، چرا كه اينها جزو كنشهاي آدمي هستند و هر مكتبي وقتي به مبحث وجود و چند و چون آن ميرسد و ديدگاه خود را بهميان ميكشد بالطبع پاسخ پرسنده را در دل نظريات خود دارد. در فلسفه قديم يونان، كه اسطقس فلسفه اعصار تا همين قرن اخير را نيز تشكيل ميدهد، ديده نشده كه در برابر «شكار» موضعگيري شود، نه بهصراحت و نه بهكنايت. برعكس، جناب سقراط و جناب افلاطون و همه شاگردان آنان تا فلوطين و پس از آن، بهكرات از لزوم شكار و شكارچيگري بهعنوان اصول پرورشي انسان راستين و «مرد كامل» سخن گفتهاند و بعضاً آن را افضلالتمارين يا برترين روشهاي ساخت و پرداخت انسان دانستهاند. افلاطون، جدا از اشارات مكرر بهموضوع، وقتي بهساختار اجتماعي مطلوب و الزامات آن ميرسد ضمن ضروري دانستن آموزش شكار و صيد، نحوه شكار را نيز مشخص ميكند و صراحتاً ميگويد: «... همه مردان [عام، اشاره بههمه انسانها]، همه آنان كه ميخواهند شهامت مينوي و شجاعت راستين را در وجود خويش بپرورند، بهاين طرز شكار روي آورند اين نحوه شكار براي آنان كنار گذاشته شده است، اسلوبي كه بهترين است: بهچنگ آوردن حيواناتي كه روي چهار پا راه ميروند بهجهد خويش و با كمك اسبان و سگان؛ با خويش [بهتنهايي] بهشكار ميروي و با رد زني و تعقيبي خوب و افكندن سلاح، طعمه را بهزير ميكشي ... هيچكس نبايد اين شكارچيان بهراستي «مقدس» را از اينكه تازيهايشان را بههرجا و بههر نحو كه ميخواهند برانند باز دارد ...» از جمله متفكران ديگري كه مستقيماً پيرامون شكار سخن گفته است نويسنده و مورخ بزرگ گزنفون (xenophon) است. او رسالهاي دارد باعنوان «در باب شكار» كه بهتفصيل بهاهميت شكار و آموزش آن پرداخته است: «... بنابراين بهجوانان گوشزد ميكنم كه هرگز شكار يا هر تعليم ديگري [در اين سطح] را خوار ندارند. اينها ابزاري هستند كه مردان را ميسازند. با اين آموزهها و از رهگذر اين پرورشهاست كه جوانان بهمرداني درست و نيك بدل ميشوند نيك در جنگ، و نيك در هر آن چيزي كه بايد از آن بهمند و فرازان بيرون آمد: در انديشه، در گفتار و در كردار.» گزنفون در جايي ديگر باز هم درباره شكار سخن ميگويد و شكارچيان را بهبالاترين درجات اجتماعي تعالي ميدهد. گفتني است كه در دورانهاي گذشته شكار و تيراندازي دو ويژگي عمدهاي بود كه هر انسان شايستهاي ميبايست از آن برخوردار باشد، و در ساختار اجتماعي كساني كه به زيور اين مهارتها آراسته نبودند در جايگاه والا قرار نميگرفتند: «حسادت مكنيد بر آنان كه بيپروا در پي برتري خويشاند، چه در خلوت، چه در جلوت، چه در زندگي خصوصي و چه در زندگي اجتماعي ... در ياد داشته باشيد كه بهترين آنان، هر قدر هم خوب قضاوت شوند باز هم مورد حسادت قرار ميگيرند و با بدانشان هم بدرفتاري ميشود و هم بد قضاوت ميشوند. از آنجا كه سرگرم غارت افراد يا يغماي شهرهايشان هستند هنگامي كه طرحي براي تامين امنيت عمومي در دست است از اشخاص عادي كمتر خدمت ميكنند. و بالذات به طرزي شرمآور براي جنگ نامناسباند، زيرا فاقد توان و ظرفيت كافي براي رنجاند. اما شكارچيان؟ آنان بهترينانند مردان رزم و دليري. شكارچيان بههنگام نه تنها دارايي كه جان خويش را، آگاهانه و با عقل سليم، بهمردم پيشكش ميكنند – قرباني خدمت بهشهرونداناند. اينان بهجانوران وحشي حمله ميبرند، آن ديگران بهدوستانشان ... بهبيان بهتر، سياستمدار، كه اهدافش همه منبعث از خودخواهي است براي پيروزي بر دوستان ميكوشد، شكارچي در پي پيروزي بردشمنان جامعه تلاش ميورزد. اين تلاش يكي را بهترين بار ميآورد و ديگري را بدترين جنگنده در برابر همه دشمنان. يكي با دورانديشي و احتياط عجين ميشود تا در تعقيب (ماهرخ) شركت جويد، ديگري شتاب و بيپروايي را بنيان ميگذارد. يكي ميتواند از خبث و آز نفور باشد، ديگري نميتواند. زبان يكي پسنديده و شريف است، ديگري نكوهيده و كثيف.» همانطور كه آشكار است، جامعه شكارچيان در گذشته از شريفترين و بلندمنشترين انسانهاي روزگار تشكيل ميشدهاند و همواره نامشان با شجاعت، سخاوت و ايثارگري همراه بوده است. بعدها وقتي مباحثي نوين در ميان ميافتد و جوامع بشري بهمدد دستاوردهاي فنآوري بهرفاه بيشتر دست مييابند، مفاهيمي ديگر پا بهعرصه ميگذارد. در ميان آموزههاي انديشمندان كه از آغاز نكوهش كشتار را در پيشاني خود داشت، مباحثي احساساتيتر مطرح ميشود. سنت آگوستين از جمله كساني است كه در اين مقال سخن بسيار گفته و سخنان معروف او پيرامون آموزه مسيح: «تو نبايد بكشي»، تا همين امروز از تاثير ويژهاي برخوردار است. او در پي آموزههايش در مدخل «تو نبايد بكشي» بهحيوان و انسان چنين اشاره ميكند: «بسياري از حيوانات ممكن است در فرآيندهايي چون تيزي حواس، سرعت، حركت، قدرت عضلات، مقاوت و استقامت و بسي ديگر قابليتها و صفات از انسان برتر باشند، اما ما [انسانها] بهواسطه قدرتهاي برآمده از تعقل و هوش و شعور از جانوران برتريم.» از نوشتههاي او پيداست كه در همان زمان آموزه معروف او در باب نهي از كشتن را بههمه حيوانات نيز تعميم دادهاند و همين او را برانگيخته است: «چندي از مردم كوشيدهاند كه آموزه [تو نبايد بكشي] را بهحيوانات وحشي و خانگي نيز بسط دهند و چنين القا كنند كه اينها نيز نبايد كشته شوند. اما درشگفتيم كه صاحبان اين سخن چرا داعيه خويش را بهگياه و نبات و هر آن چيزي كه ريشه در خاك دارد و در زمين پرورش مييابد تسري نميدهند؟! گرچه اين بخش از خلقت [ظاهرا] فاقد احساس است، اما زنده خوانده ميشود و چون زنده است قابليت مردن و كشته شدن دارد. پس فروافكندن او بيدادي است كه بر او روا ميشود، همچون هر موجود زنده ديگر ... ما بهدرستي خود را گرفتار چنين اوهامي نميسازيم و از چنين رويابافيها اعراض ميكنيم. و وقتي ميخوانيم تو نبايد بكشي، ميانگاريم كه اين معنا اشاره بهگياه و بوته [فاقد احساس] ندارد و نه بهموجودات فاقد نيروي تعقل از پران و خزان و شناكنان. از آنجا كه آنان هيچ رابطه منطقي با ما ندارند و بهآنان خرد ارزاني نشده. از اينجاست كه بر پايه نظم عادلانه آفريدگار زندگي و مرگ آنان تابع نيازهاي ماست. بر اين مبنا ما فرمان «تو نبايد بكشي» را بهنوع بشر راجع ميدانيم، يعني خود و ديگران. زيرا كه كشتن خويش كشتن نوع بشر است. اين بحث آنقدر طولاني و پر شاخ و برگ است كه با اين مقدمات هنوز وارد مدخل اصلي هم نشدهايم. بههر نحو، اهميت شكار و شكارچيگري در اغلب فرهنگها و جايگاه والاي اين كسوت قابل تامل است. و از همين روست كه از نخستين شماره بهلزوم برخورداري طبيعتمردان از فرهنگ والا و رفتار خردمندانه، چه در جامعه و چه در طبيعت، تاكيد داشتهايم. اين فتح بابي بود بر عرصه عظيم انديشه در مقوله طبيعت، شكار و انسان. عرصهاي كه افكار مخالف و موافق در آن بسيار است و دلايل و استنتاجها بسيارتر. رگ رگ است اين آب شيرين آب شور با خلايق ميرود تا نفخ صور خوانندگان آگاه و هوشمند را نيازي بهتذكار نيست كه آنچه در اين مطلب آمده نگاه نويسنده مطلب است و حضور قلم شما چه مخالف چه موافق در بسط و روشن شدن هرچه بيشتر اين مبحث كمكي در خور و ماندگار خواهد بود. |
اکنون ساعت 06:40 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3 می باشد. |
Powered by vBulletin Version 3.8.12 by vBS
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Free Persian Language By
Harfe rooz Ver
3.0