موضوع: شب های کویر
نمایش پست تنها
قدیمی 18-05-2011, 05:55 PM   #1
Magnum
(کاربر طلایی)
 
Magnum آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
نوشته ها: 512
Two شب های کویر


کویر باشد و ستاره

كوير باشد و ستاره و سكوت و تو. چشم هاي پرسشگر را در دلش رها مي كني و شب را مي كاوي. يله بر تن نرم «لوت»، بي هيچ هراسي از گزند جنبنده اي؛ سكوت است و سكوت و سكوت.

دلت هواي نواي ساز دارد، كه كوير را بسرايد. سرناي «حاجي سازي»، را كم دارد و دهل هاي شاگردانش را. «حاجي سازي» كه در كوير ساز مي زند، باد رقصش مي گيرد و خاك را به طرب وا مي دارد. سرناي حاجي سازي تاريخ «نرماشير» است. «58 سال است كه سرنا مي زنم. اگر يك هفته در خانه بنشينم و ساز را كنار بگذارم، بيمار مي شوم.»



«حاجي سازي» را همه به اين نام مي شناسند؛ متولد 1313 است. سازش را همه مي شناسند و سال هاست كه در سراسر ايران سرنا مي نوازد، اما او خود را هنوز هم نوازنده عروسي هاي نرماشير مي داند: «عروسي هاي نرماشير دست كم 24 ساعت است و 3 وعده غذا حداقل ميزباني از ميهمانان است. از شب حنابندان، ساز و آواز چاشني اصلي جشن است و تا فردا عصر كه داماد را نونوار مي كنند، آيين هاي متنوعي اجرا مي شود و «داد» رسم پاياني عروسي نرماشير است كه به هديه نقدي دادن به عروس و داماد گفته مي شود.»

«حسين زيدآبادي»، و «رضا ابراهيم آبادي»، اعضاي ديگر گروه «حاجي سازي» هستند كه طنين دهلشان سكوت كوير را مي شكافد و دل ما را مي لرزاند.

از زمان همراهي اش با تورهاي گردشگري مي پرسم، چه بي دريغ پاسخ مي دهد و هر چه پرسش را كه به زبان نياورده اي نيز پاسخ مي دهد: «از سال 73 كه براي اجراي موسيقي و برگزاري مراسم نمادين حنابندان نرماشير به تالار وحدت آمدم، سفرهاي برون استاني من شروع شد. برنامه خاطره انگيزي بود. حنابندان نرماشيري را با تمام جزيياتش اجرا كرديم.

در آن روز گروه كاري من اعضاي خانواده ام بودند. بعد از آن اجراي موسيقي در ميان گردشگران در انزلي، كيش، قشم، شيراز، آذربايجان و جاهاي ديگر كشور آغاز شد و دو سال است كه در كوير مي نوازم براي گردشگران كلوت ها و تور يلداي كرمان.»

حاجي سازي از گردشگران خارجي هم خاطرات زيادي دارد. از هنر شناساني كه به ايران آمده بودند و شرنگ سرناي حاجي سازي مستشان كرده بود: «يك گردشگر ژاپني در ارگ جديد، در ميان جمع پاي ساز من نشسته بود. بعد از اجراي مراسم، به من گفتند كه مي خواهد سرنايت را بخرد. من يك سرنا به او هديه كردم، اما او سرنايي را كه مي زدم مي خواست و من حاضر نبودم به هيچ قيمتي آن را بفروشم. اما ارزش معرفي هنر ايراني، مرا بر آن داشت كه سرنا را به او بدهم. آن توريست ژاپني سرناي مرا به عنوان تحفه اي عزيز از سفر به ايران با خود برد و درخشندگي چشمانش گوياي حس شيرين و عميقي بود كه از موسيقي ايراني به دست آورده بود.»

حاجي سازي از بم كه سخن مي گويد، صدايش مي لرزد: «خدا ارگمان را از ما گرفت.»

سنگيني كلامش مرا از ادامه بحث وامي دارد و لختي بعد، خود كلام را به دست مي گيرد: «سال هاي سال 13 روز تعطيلات نوروز را براي گردشگران داخلي و خارجي در ارگ بم سرنا مي زدم. و اكنون كه ارگ فروريخته، نوروز به كام من تلخ است و بازسازي آن آرزوي من است.»

Magnum آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول