17-05-2011, 10:10 AM | #1 |
(کاربر طلایی)
تاریخ عضویت: Mar 2011
نوشته ها: 648
|
سفر به طرود
سفر به طرود بالاخره ما رفتيم كوير، رفتيم روستاي طرود در 120 كيلومتري شاهرود. چهارشنبه 16 آذر من به همراه علي، هومن و حميد با قطار ساعت 7:30 صبح به سمت شاهرود حركت كرديم. لازمه اشاره كنم سفرهايي كه رفت و برگشتش در شب انجام بشه بهتره براي اينكه شما زمان زيادي براي خود برنامه خواهيد داشت. اما رفت و برگشت ما در روز انجام شد و لذا كلي از زمان ما صرف رفت و آمد شد. ما تو اين سفر چيزهاي زيادي ياد گرفتيم كه من به بعضي از آنها اشاره ميكنم. اولين چيزي كه ياد گرفتيم اين بود كه فهميديم عادت در مسافرت چقدر ميتونه بد باشه. وقتي شما عادت كرده باشيد كه لذت بردن از طبيعت را در گذراندن وقتتان در يك جاي سرسبز، كنار چشمهگوارا، با وزش يك نسيم خنك و ...، ببينيد پس معلوم ميشه كه اگر شما سفري بريد كه از اين گونه حال و هوا كمتر داشته باشه شما زياد حال نميكنيد و شايد اون سفر رو به تنها به عنوان يك تجربهاندوزي و حتي به عنوان آخرين سفرتان قلمداد خواهيد كرد، مگر اينكه شما گرفتار اين عادت نشده باشيد. خلاصه ما ساعت 1 بود كه وارد شاهرود شديم. قطار ما از نوع اتوبوسي درجه 2 بود. واسه همين تلوزيون نداشت كه بتونه با پخش فيلم ما رو سرگرم كنه. ما هم نشستيم و با هم ديگه در مورد موضوعات مختلف صحبت كرديم. علي از تجربيات سفرش به مالزي، تايلند و سنگاپور گفت و حميد هم از تجربيات سه سال زندگياش در دبي. بعد از پياده شدن از قطار يه تاكسي گرفتيم و رفتيم اول جاده طرود. از آنجا به سمت روستاي طرود ظهر(بعد از اذان) و عصر(ساعت 4) اتوبوس حركت ميكند. همچنين 2 عدد مينيبوس ساعت 3 بعد از ظهر به سمت روستاي سطوه حركت ميكنه كه در بين راه از طرود رد ميشه. ما چون دير رسيديم واسه همين اتوبوسرو از دست داده بوديم واسه همين منتظر شديم تا ساعت 3 با مينيبوسهاي سطوه حركت كنيم. سفر با روستاييها تو مينيبوس خيلي لذت بخش بود. همونطور كه قبلا گفتم اونجا منطقه توريستپذير نيست واسه همين افراد غريبه زياد به اونجا سفر نميكنند. مردم آن روستاها خيلي مهماندوست و بيغل و غش بودن. با واژه توريست بيگانه بودن. واسه همين به راحتي و با كمال ميل دوست داشتن اگه كمكي از دستشون بر مياد واسه ما (كه سفر به روستاي اونا رو به عنوان هدف انتخاب كرديم) انجام بدن و كلي از اين بابت خوشحال ميشدن. تو مينيبوس من با حاجعلي آشنا شدم كه مرد نازنيني بود. خيلي دوست داشت كه من ازش سئوال كنم اون هم با آب و تاب برام توضيح بده من هم بدم نمياومد كه سئوال پيچش كنم. من خودم عاشق همنشيني و هم صحبت شدن با افراد عامي و سطحپايين جامعه هستم. آدم كلي چيزا ميتونه ياد بگيره. حاج علي در مورد تپه شيطان، شكار گورخر، شترداري و ... گفت. تو مينيبوس همه باهم دوست بودن. واژه راننده و مسافر زياد معني نداشت. همه بهم كمك ميكردن كه كسي جا نمونه، وسايلش رو تو مينيبوس قرار بده، خانمها در اولويت بودن و حريمشون محترم بود. با ما هم كه غريبه بوديم تفاوتي غائل نميشدن و خيلي راحت و خودموني برخورد ميكردن. وقتي آدم سفر با مينيبوس آنجارو رو با تهران مقايسه ميكنه ميبينه چقدر تفاوت فاحش داره و اين يكي عذابه و اونيكي لذتبخش. خلاصه بعد از 2 ساعت ما به طرود رسيديم. ديگه هوا تاريك شده بود. به همراه حاجعلي رفتيم انتهاي روستا در سمت جنوب كه از اونجا به سمت ملهه(محل زندگي ساربانها) و درياچه نمك جاده خاكي وجود داشت. حاج علي به ما گفت كنار خونه اون چادر بزنيم و هر چي لازم داشته باشيم، از پتو و آب و غذا و ...، بهش بگيم تا بهمون برسونه. ما هم گفتيم چشم. بعد از رفتن حاج علي خودمون تصميم گرفتيم كه زير نور مهتاب يه مقدار از مسير رو طي كنيم و خارج از روستا چادر بزنيم. من قبل از سفر نقشه 250،000/1 منطقه رو تهيه كرده بودم و البته قطبنما هم داشتيم. در قطار هم با هم در مورد نقشه و مسير صحبت كرده بوديم و هدفمون سفر به منطقه حفاظتشده توران طرود بود. طبق نقشه منطقه حفاظتشده توران در جنوبشرقي طرود و در فاصله 20-30 كيلومتري قرار داشت. اين رو هم بگم ما از هركس در مورد توران پرسيديم كسي نه اسمش رو شنيده بود و نه از منطقه حفاظتشدن در نزديكي روستا خبر داشت و اين واسه ما شده بود معما. و كم كم خودمون هم شك كرده بويم كه نكنه نقشه اشتباه باشه. همه توران رو با خارطوران كه در 250 كيلومتري اونجا بود اشتباه ميگرفتن. خلاصه قرار شد خودمون طبق نقشه به موقعيت توران حركت كنيم ببينيم چه خبره. ما تو همون جاده خاكي مسير ملهه پيش ميرفتيم. تو راه چند تا سگ خواستند به سمت ما بيان كه زود ترسيدن و در رفتند. و واقعاً سگهاي گله آنجا خيلي بيبخار و ترسو بودن. شايد به اين علت كه اون منطقه گرگ خيلي كم داشت و بيشتر پر از شغاله. يه كم كه جلوتر رفتيم تو تاريكي شب به چيز جالبي برخورد كرديم، نخلستان! چقدر جالبه يه نخلستان با نخلهاي بزرگ كنار جاده و بدن ديوار. زير نور ماه فضاي خيلي دلپذيري بود رفتيم اونجا و وسط نخلها چادر زديم. بعد شام خورديم و خوابيديم. خيلي هم خسته بوديم. موقع چادر زدن ديديم صداي يكي دو تا موتور مياد و يه تراكتور. بعد مشاهده كرديم كه دو تا ساربان(سوار بر موتور!) يه گله شتر رو ميبرن سمت ده. منظره جالبي بود. تركيب مدرنيته با سنت. هوا خيلي خوب بود. اما گمان ميكرديم چون در حاشيه كوير هستيم شب خيلي سرد ميشه اما اين چنين نشد و بعضي از بچهها از گرما پختند و نتونستن بخوابن. فقط نيمه شب باد نسبتاً شديدي شروع به وزيدن كرد و تا صبح ادامه داشت. اما چون ما وسط نخلها بوديم زياد اذيت نشديم. صبح كه بيدار شديم تازه تونستيم موقعيت خودمون رو ارزيابي كنيم ببينيم كجا هستيم. موقع صبحانه هم من رفتم بالاي يكي از نخلها و رطب چيدم! ولي دستم يه كم زخمي شد. بعد از صبحانه زود چادر رو جمع كرديم و راه بيفتيم. سمت شرق روستا نخلستان زياد بود. و آدم احساس ميكرد اينجا خوزستانه. ما طبق نقشه به سمت توران حركت كرديم. چون GPS نداشتيم خيلي با نقشه و قطبنما وسواس به خرج ميداديم تا گم نشيم. اما بهداً فهميديم استرس الكي داشتيم كه بعداً ميگم منظورم چيه. حدود 1 ساعت بعد رسيديم به يه ساربان موتورسوار كه مواظب شترهاش بود رفتيم نزديكش و ازش به عنوان آخرين نفر در مورد منطقه حفاظتشده توران پرسيديم. كه اونم نشنيده بود. بعد گفتيم شايد اينها ندونن منطقه حفاظتشده يعني چه. واسه همين اينبار پرسيديم آيا اين طرفها جايي هست كه به شما اجازه ندهند شترهاتون رو اونجا واسه چريدن ببريد؟ گفت آره!!! و ما كلي خوشحال شديم. يه كوهي رو با ما نشون داد و گفت اين سمت و آن سمت كوه در مواقعي از سال(بويژه بهار) به خاطر وجود آهو( البته اگه نسلش مونده باشه) و گورخر اجازه نميدن بريم اونجا. ما همينطور كه افق دور دست رو در همان سمت نگاه كرديم چيز خاصي نديديم. در مورد علتش كه از ساربان پرسيديم گفت كه رستنيها معمولا در فصل بهار در ميآيند و الان چيزي نمانده است. تصميم گرفتيم به سمت همان كوه و همان سمت توران بريم تا خودمان ببينيم چه خبر است. از ساربان تشكر كرده و راه افتاديم. ساربان به ما گفت كه تا كوه 2 فرسنگ(12 كيلومتر) راه است. ما چند ساعتي كه به سمت كوه حركت كرديم ديديم فاصله ما مثل اينكه زياد تكوني نخورده! و اين دومين نكته مهمي بود كه در مورد كوير ياد گرفتيم، اشياء خيلي دورتر از آن چيزي هستند كه به نظر ميرسند. با دوربين هم كه نگاه كرديم ديديم پوشش گياهي خاصي هم ديده نميشه و اين نشون ميداد كه منطقه حفاظت شده توران طرود متاسفانه ديگر از بين رفته و بايد از روي نقشهها هم پاك بشه! علت اصلي از بين رفتن حيوانات هم ورود موتور به منطقه بوده است. شايد برايتان عجيب باشد اما عين واقعيت هست. قبلا اهالي منطقه توانايي دنبال كردن و گرفتن آهو و گورخرهاي آنجا را نداشتند، اما پس از اينكه تقريباٌ همه اهالي ده مجهز! به موتور شدند توانستند اين حيوانات را دنبال كرده و براحتي بر سرعت آنها فائق آيند. زماني در گذشته اين حيوانات تا نزديكيهاي شاهرود ديده ميشدند(حدود 30 سال پيش) اما حالا حتي در فاصله دهها كيلومتر از دورتر از طرود نيز مشاهده نميشوند. خلاصه ما ديديم بيفايده است كه تا پاي كوه بريم، تازه مشخص نبود چند ساعت طول خواهد كشيد و چون روز هم كوتاه بود(ساعت 4 غروب ميشد) تصميم گرفتيم تا هوا تاريك نشده به ده برگرديم. در طول راه به شنزار، نمكزار و ويژگيهاي اقليمي مختلف كوير برخورد كرديم. چيزي كه نديديم شن روان بود. چون در آن منطقه شنروان وجود نداشت. اين رو هم اضافه كنم كه چون منطقه مسطح بود و تا دوردستها زمين يكدست و صاف بود لذا هرچقدر كه جلو ميرفتيم روستا كاملاً ديده ميشد و لذا ديگر هيچ نگراني از گم شدن نداشتيم(حتي اگر دهها كيلوتر هم دور ميشديم باز روستا قابل مشاهده ميشد). و آنجا بود كه از وسواس خودمان در مورد چك كردن نقشه و قطبنما خندهمان گرفت. چون اگه ميخواستي هم گم نميشدي! خلاصه برگشتيم ده و همان نخلستان اول. ساعت 3:30 دقيقه بعد از ظهر بود. آتشي روشن كرديم و ناهار خورديم. تصميم گرفتيم ادامه برنامه را با سفر به روستاي معلمان ادامه داده و از طريق دامغان به تهران برگرديم. ميدونستيم كه مينيبوسهاي سطوه(كه در نزديكي معلمان است) ساعت 5 از ميدان اصلي طرود عبور ميكنند. پس زود رفتيم ميدان و منتظر شديم. مينيبوس آمد و با اينكه جا نداشت اما به گرمي از ما استقبال كرده و جايي براي ما داخل مينيبوس دستوپا كردند. خلاصه حدود 1 ساعت بعد رسيديم سطوه. اونجا آخر خط بود و تا معلمان هم 15 كيلوتر فاصله داشت. ما از راننده مينيبوس خواستيم در ازاء مبلغي ما را تا معلمان ببرد و او هم با كمال ميل قبول كرد. روستاي معلمان خيلي كوچك بود اما موقعيت استراتژيكي داشت زيرا در وسط جادهاي واقع شده كه دشت كوير را قطع ميكنه و به روستاي جندق ميرسه(فاصله معلمان تا جندق 120 كيلومتر است). روستاي معلمان داراي جايگاه بنزين، پاسگاه و زائرسرا بود. ما به محض رسيدن به آنجا رفتيم زائرسرا. ساختماني با يك سالن بزرگ براي مسافرين توراهي. يه نگهبان هم داشت به اسم آقا حجت. با يه بوفه كه جواني آن را اداره ميكرد. كلا اونجا پاتوق راننده كاميونها و تريليها بود كه معمولاً در آنجا براي استراحت، صرف غذا و تعمير ماشينشون توقف ميكنند. كافه خيلي باحال بود و ما خيلي حال ميكرديم اونجا. خيلي شبيه به كافههاي بينراهي در فيلمهاي وسترن و در جادههاي متروك و مسيرهاي كمتردد بود. با اينكه به سمت دامغان تنها همون شب اتوبوس وجود داشت (چون جمعه به سمت دامغان ديگر اتوبوسي رد نميشه) ولي با اين حال تصميم گرفتيم شب اونجا بمونيم و جمعه ببينيم چه ميشه(به قولي گفتيم هرچه پيشآيد خوش آيد)، شايد راننده تريليها و كاميونها ما رو با خود بردند!. البته من نظرم اين بود كه از سمت جندق به تهران برگرديم اما وقتي فاصله و شرايط رو بررسي كرديم ديديم نميتونيم تا جمعهشب به تهران برسيم. شبرو با دعوت نگهبان زائرسرا تصميم گرفتيم در اتاق نگهباني سپري كنيم. پيرمرد باحالي بود. به جز ما دو مهمان يزدي ديگه هم داشت. كلي با هم گپ زديم و گفتيم و خنديديم. اتاقش گرم بود و راحت گرفتيم خوابيديم. صبح كه بيدار شديم صبحانه خورديم و دوباره رفتيم محل پاتوق(كافه) به اميد اينكه كسي ما رو تا دامغان ببره. دو تا راننده كاميون تازه اونجا اومده بودن و مشغول صرف صبحانه بودند. حضور ما هم براي آنها جالب و بامزه بود. و متوجه شديم نه تنها بدشون نمياد كه ما با آنها هم سفر بشيم بلكه كلي هم خوشحال ميشوند. چند دقيقه بعد 2 تا راننده تريلي هم اومد. بعد ديديم نه مثل اينكه سر بردن ما به دامغان دعوا ميشه آخرش! خلاصه ما تصميم گرفتيم دو تا دو تا با همان 2 راننده كاميون به دامغان بريم. اون دوتا راننده تريلي هم از ما دلخور شدند! ولي نميدونيد چقدر سفر با ماشين شاسي بلند جالب و لذتبخشه و كلي ما حال كرديم تا دامغان. تجربه منحصر به فردي بود. جاده هم خلوت بود و دو طرف جاده تا چشم كار ميكرد دشت كوير خودنمايي ميكرد. وقتي رسيديم دامغان ظهر شده بود. در ميدان امام حسين دامغان ايستاديم و 1 ساعت بعد با يه ولوو به سمت تهران حركت كرديم. عصر هم رسيديم تهران خرابشده با اون هواي افتضاحش. با اينكه بيشتر برنامه ما صرف رفت و آمد شد اما تجربه ارزشمندي بود. قرار گذاشتيم يه بار ديگه هم اين برنامهرو تكرار كنيم اما اين دفعه به مقصد منطقه حفاظتشده خارطوران(اگه اونم از بين نرفته باشه) و روستاي جندق. اگر توفيقی باشد انشاءا... |
برچسب ها |
کویر, کویر پیمایی, گردش, گردشگري, گزارشات کویر پیمایی, درباره طبيعت, سفر به طرود, طبيعت, طبيعت و توريسم, طبيعت گردي, طرود |
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
|
|
War Dreams Super Perfect Body Scary Nature Lovers School Winner Trick Hi Psychology Lose Addiction Survival Acts The East Travel Near Future Tech How Cook Food Wonderful Search Discommend
Book Forever Electronic 1 Science Doors The Perfect Offers Trip Roads Travel Trip Time Best Games Of Shop Instrument Allowedly