قدیمی 01-06-2011, 04:47 PM   #1
emily
(کاربر طلایی)
 
emily آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Feb 2011
نوشته ها: 956
News تاریخچه انارک


تاریخچه انارک

بناي‌ اولين‌ خشت‌ «انارك‌» را به‌ «محمد پهلوان‌» نسبت‌ مي‌دهند؛ كه‌ به‌ اعتبار سخني‌ منقول‌، در زمان‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ مي‌زيسته‌ است‌. نه‌ زندگيش‌ را اثري‌، و نه‌ مرگش‌ را نشانه‌ايست‌. در نسلها، تحليل‌ رفته‌؛ و افسانه‌هايش‌، در شعاع‌ آبادي‌، سايه‌افكن‌ شده‌ است‌. پيران‌، از او با حرارت‌ سخن‌ مي‌گويند؛ و كودكان‌ و نوجوانان‌، با اشتياق‌، به‌ قصه‌هايي‌ كه‌ از او نقل‌ مي‌شود گوش‌ مي‌دهند.

از برج‌ و بارو، و در و دروازه‌هايش‌، پيداست‌ كه‌ روزگار چندان‌ خوشي‌ را پشت‌ سر ننهاده‌ است‌. چشم‌ طمع‌ ياغيان‌، همواره‌ به‌ دنبالش‌ بوده‌؛ و خاكش‌، گاه‌ و بيگاه‌، لگد كوب‌ غارتگرانِ تفنگ‌ به‌ دوش‌، گرديده‌ است‌. كوچه‌ و پس‌ كوچه‌هاي‌ باريك‌ و پر پيچ‌ و خم‌ آن‌، از سواران‌ «نايب‌ حسين‌ كاشي‌» و دار و دستة‌ «علي‌ وراميني‌» سخن‌ ياد مي‌كند؛ و دندانة‌ هر برج‌ و روزنة‌ شيب‌ دار هر سنگرش‌، ياد دفاع‌ دليرانة‌ «نايب‌ علي‌» و تفنگچيان‌ جسور بومي‌ را، زنده‌ مي‌سازد.



بيابانش‌، مستعد روئيدن‌ انواع‌ گياهان‌ دارويي‌ است‌. اگر ترسال‌ باشد زمين‌، يگ‌ پارچه‌، گل‌ و گياه‌ مي‌شود؛ و فضا را عطرآگين‌ مي‌سازد.

نام‌ محلي‌ آن‌ «نارُسّينَه‌» است‌ كه‌ تنها بر زبان‌ اهالي‌، جاري‌ مي‌شود.

وِه‌ پا تاوِل‌، وِ دَسُّم‌ پينَه‌ داري‌ هيوايي‌ خاكي‌ نارُسّينَه‌ داري‌

از ديوار گلي‌ و كنگره‌ دار دورِ آبادي‌، بيش‌ از چند صد متري‌، بجا نمانده‌ است‌؛ كه‌ هنوز، بر سينة‌ خود، زخم‌ گلوله‌ هاي‌ سواران‌ مهاجم‌ «نائب‌ حسين‌» را التيام‌ نيافته‌، حفظ‌ مي‌كند.

برج‌ كوه‌ «ناصر»ش‌ به‌ همت‌ جوانان‌ غيرتمند آبادي‌، تعمير شده‌؛ و دو برج‌ ديگر، ساكت‌ و خاموش‌، سيلي‌ خور رگبار بهاري‌، و بازيچة‌ كودكان‌، بر جاي‌ خويش‌ مانده‌ است‌. تا سند گويايي‌ بر اطاعت‌ اهالي‌، از فرمان‌ شادروان‌ «ميرزا تقي‌ خان‌ اميركبير» باشد؛ كه‌ در محرم‌ 1267 با خط‌ خود، نامه‌اي‌ خطاب‌ به‌ ريش‌ سفيدان‌ انارك‌، نوشته‌؛ و آنها را متوجه‌ مسئوليت‌ خويش‌، در تعبية‌ قلعه‌، كرده‌ است‌ كه‌ متن‌ آن‌ در ذيل‌ مي‌آيد .

عاليشانان‌، كدخدايان‌ و ريش‌ سفيدان‌ انارك‌ را مرقوم‌ مي‌شود. شما متقبل‌ و متعهد شده‌ بوديد كه‌ مبلغ‌ پانصد تومان‌ از ديوان‌ همايون‌ گرفته‌ در آنجا قلعه‌ تعبيه‌ نماييد و حكم‌ شده‌ بود كه‌ نوكر جمّازه‌ سوار، به‌ عاليجاه‌ ميرزا حسين‌ خان‌ بدهيد از قراري‌ كه‌ معلوم‌ و مذكور مي‌شود. وجه‌ مسطور را از عاليجاه‌ شيخ‌ عليخان‌ نايب‌ الحكومه‌ گرفته‌ايد.

مع‌ذالك‌ قلعه‌ را تا حال‌ نساخته‌ايد. و نوكر جمّاز سوار هم‌ به‌ عاليجاه‌ مشاراليه‌ نداده‌ايد. بالصراحه‌ به‌ شما مي‌نويسم‌ كه‌ به‌ رسيدن‌ همين‌ نوشته‌ اگر قلعه‌ را نساختيد؛ و نوكر مذكور را نداديد محصّل‌ شديد از جانب‌ ديوان‌ همايون‌ مأمور شده‌ آمده‌ و شما را تنبيه‌ و تأديب‌ كرده‌ وجه‌ مذكور را بالمضاعف‌، از شما خواهد گرفت‌ و مورد سياست‌ خواهيد گشت‌. البته‌ در تعبيه‌ قلعه‌ و دادن‌ نوكر تعلل‌ و تساهل‌ نورزيد. ما را چه‌ كم‌ شود؟

حرّر في‌ شهر محرم‌ الحرام‌ 1267

پيرامون‌ انارك‌ را، از سمت‌ شمال‌ و شمال‌ غربي‌، يك‌ رشته‌ كوه‌ احاطه‌ كرده‌؛ كه‌ قلة‌ «دَرَنجيل‌» يا «دَرَنجير» در فاصلة‌ شش‌ كيلو متري‌، بلندترين‌ آنهاست‌.

چهرة‌ سنگي‌ و شستة‌ درنجيل‌، هرگز بيش‌ از چند ساعت‌ زير برف‌ نمي‌مانَد. دل‌ آسمان‌ كه‌ مي‌گيرد، قلة‌ كوه‌، در ابري‌ تيره‌، فرو مي‌رود؛ و نالش‌ آسمان‌ كه‌ برمي‌خيزد، برقي‌ جهنده‌، لاشة‌ سنگينش‌ را تازيانه‌، مي‌زند.

انارك‌، اين‌ حاشيه‌ نشين‌ كوير، هوايي‌ گرم‌ و خشك‌ دارد. شدت‌ تبخيرش‌ فراوان‌، و اختلاف‌ درجه‌ حرارت‌ شب‌ و روزش‌، در فصول‌ مختلف‌ محسوس‌ مي‌باشد. رطوبت‌ نسبيش‌، بسيار كم‌، بارندگيش‌، اندك‌ و تابستانش‌، بي‌ باران‌ و طولانيست‌؛ اما شبهاي‌ فراموش‌ ناشدني‌ دارد. از ابتداي‌ شب‌، نسيم‌ ملايم‌ شبانه‌، همچنان‌ مي‌وزد؛ و به‌ تن‌ خسته‌، پس‌ از گرماي‌ روز، آرامش‌ مي‌بخشد.

اينجا، سكوت‌، معناي‌ واقعي‌ خود را دارد. سكوت‌ آسمان‌، سكوت‌ زمين‌، سكوت‌ بيابان‌ و خصوصاً سكوت‌ كوير؛ كه‌ به‌ كلي‌، نمي‌شكند. بالاي‌ سر، هزاران‌ قنديل‌ از چراغ‌ ستارگان‌، چشم‌ را، نوازش‌ مي‌دهد؛ و روح‌ را، سيراب‌ مي‌سازد.

مردم‌، براي‌ گريز از گرما، به‌ اتاقهاي‌ بادگير دار، پناه‌ مي‌برند؛ كه‌ در بافت‌ قديم‌ آبادي‌، تعدادشان‌، بسيار زياد است‌؛ و در بافت‌ جديد، اثري‌ از آنها نيست‌.

دل‌ آسمان‌ مغرب‌، كه‌ بگيرد، چهره‌ها گشاده‌ مي‌گردد. زيرا كه‌ اين‌ گرفتگي‌، پيام‌آور باران‌ است‌؛ و باران‌، در كوير، يعني‌ زندگي‌.

با ريزش‌ اولين‌ قطرات‌ باران‌، زمين‌ سوخته‌ و تشنه‌، جان‌ مي‌گيرد؛ و نشانة‌ زندگي‌ را، با رويش‌ گياهان‌ بياباني‌، در خود پديدار مي‌سازد. كوير باران‌ نخورده‌، توان‌ را از هر جنبده‌اي‌ مي‌گيرد. زمين‌، مي‌سوزد. گله‌دار، كوچ‌ مي‌كند؛ و آب‌ مصرفي‌ منازل‌، نوبتي‌ مي‌شود.

رنگين‌ كمانهاي‌ كوير، تماشائيست‌. تولدشان‌ به‌ غمزة‌ خورشيد است‌؛ و نابوديشان‌، به‌ مستوري‌ آن‌.

گويش‌ مردم‌، در منطقه‌، بوميست‌؛ كه‌ رابطة‌ بسيار نزديكي‌ با زبانهاي‌ قديم‌، مانند: فارسي‌ باستان‌ و پهلوي‌ دارد؛ و در مقايسه‌ با گويش‌ نائيني‌، تفاوت‌ آوايي‌ مختصري‌، مشهود است‌. اما بسياري‌ از اصطلاحات‌ و واژه‌ ها، فراموش‌ شده‌ است‌؛ و بسياري‌ ديگر، تحت‌ تأثير زبان‌ فارسي‌ كنوني‌، و رسانه‌هاي‌ گروهي‌، به‌ شدت‌ آسيب‌ پذير گرديده‌اند. متأسفانه‌، آنها كه‌ مهاجرت‌ كرده‌اند، به‌ فرزندان‌ خود، اين‌ گويش‌ را نمي‌آموزند؛ و خود نيز، جز در مكالمات‌ دوستانه‌ و خانوادگي‌، از به‌ كار بردن‌ واژه‌هاي‌ زيباي‌ آن‌، پرهيز دارند؛ و آنها كه‌ در اين‌ اواخر، به‌ اين‌ آبادي‌ نقل‌ مكان‌ كرده‌ و ساكن‌ شده‌اند، گويش‌ اناركي‌ را، با زبان‌ خويش‌، در هم‌ آميخته‌، كلمات‌ را دستخوش‌ دگرگوني‌، ساخته‌اند.

از شواهد چنين‌ پيداست‌ كه‌ نخستين‌ مهاجرت‌ به‌ انارك‌ در عصر صفويه‌ صورت‌ گرفته‌ باشد .دامداران‌ و شتربانان‌ كه‌ از مراتع‌ سرسبز منطقه‌ تنها در فصولي‌ از سال‌ استفاده‌ مي‌ كردند براي‌ هميشه‌ در اينجا ساكن‌ شدند . اين‌ سكونت‌ اختياري‌ و در پاره‌ اي‌ از موارد اجباري‌ بود دور بودن‌ از مركز قدرت‌ و منازعات‌ محلي‌ و منطقه‌ اي‌ راه‌ را براي‌ مهاجرت‌ كساني‌ كه‌ آرامش‌ طلب‌ بودند و سعي‌ در كنار كشيدن‌ خويش‌ از اين‌ كشمكش‌ ها داشتند هموار ساخت‌ اينها حاشيه‌ كوير را بهترين‌ مامن‌ براي‌ زيستن‌ دانسته‌ به‌ آغوش‌ آن‌ پناه‌ جستند و از طريق‌ دامداري‌ و شترباني‌ وصيد و نه‌ از طريق‌ زراعت‌ كه‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ امكاناتش‌ فراهم‌ نبود به‌ گذران‌ زندگي‌ پرداختند.

خانه‌ سازي‌ را از محدوده‌ چشمه‌ آب‌ شيرين‌ شروع‌ كردند و از سه‌ جهت‌ به‌ توسعه‌ آن‌ پرداختند و يك‌ جهت‌ را كه‌ هموارتر بود و زير پاي‌ چشمه‌ قرار داشت‌ براي‌ احداث‌ باغ‌ و باغچه‌ ، درنظر گرفتند .براي‌ انجام‌ فرايض‌ ديني‌ خود در كنار چشمه‌ اطاقكي‌ از خشت‌ خام‌ و گل‌ بر پا داشته‌ نامش‌ را مسجد ذكريا نهادند.اما اين‌ مسجد با فضاي‌ محدود خود جوابگوي‌ جمعيتي‌ كه‌ هر روز فزوني‌ مي‌ گرفت‌ نبودبه‌ ناچار دست‌ به‌ كار تسطيح‌ زمين‌ ناهموار و صخره‌ اي‌ جانب‌ شمال‌ غرب‌ چشمه‌ شدند از معماران‌ و مهندسين‌ صاحب‌ نام‌ ياري‌ طلبيدند كوره‌ هاي‌ آجر پزي‌ را ددر گوشه‌ وكنار آبادي‌ به‌ كار انداختند و ساختمان‌ مسجد حاج‌ محمد رضا را آغاز كردند .

از قديمي‌ ترين‌ ماخذي‌ كه‌ در باره‌ پيشينه‌ انارك‌ مي‌ توان‌ نام‌ برد محراب‌ همين‌ مسجد است‌ كه‌ بر روي‌ آن‌ ابياتي‌ گچ‌ بري‌ شده‌ وجود داشت‌ و تاريخ‌ اتمام‌ مسجد را به‌ سال‌ 1181هجري‌ قمري‌ نشان‌ مي‌ داد.اين‌ گچ‌ بري‌ زيبا و با ارزش‌ را دست‌ تغافل‌ ابناي‌ روزگار در اوايل‌ دهه‌ 1360 خورشيدي‌ به‌ نابودي‌ كشاندو دوستداران‌ هنر و علاقمندان‌ به‌ ميراث‌ ادب‌ و فرهنگ‌ گذشتگان‌ را براي‌ هميشه‌ از لذت‌ ديدار ان‌ محروم‌ كرد .

بدون‌ ترديد اين‌ مسجد كه‌ با ظرافتي‌ خاص‌ در كنار چشمه‌ آب‌ بنا شده‌ و هنوز هم‌ در مراسم‌ مختلف‌ از آن‌ استفاده‌ مي‌ شودبي‌ آنكه‌ حاضران‌ از نظر جا در تنگنا باشند- يادگار دوره‌ شكوفايي‌ و آباداني‌ انارك‌ است‌ .سال‌ پايان‌ پذيري‌ ساختمان‌ مسجد با اوايل‌ حكومت‌ كريم‌ خان‌ زند تقارن‌ دارد. خان‌ زند پس‌ از مرگ‌ نادر شاه‌ با عليمردان‌ خان‌ بختياري‌ و ابوالفتح‌ خان‌ در اصفهان‌ حكومت‌ سه‌ گانه‌ تشكيل‌ داد . آنان‌ از دودمان‌ صفويه‌ نوه‌ شاه‌ سلطان‌ حسين‌ را به‌ نام‌ شاه‌ اسماعيل‌ سوم‌ به‌ سلطنت‌ نشاندند .

پس‌ از كشته‌ شدن‌ ابوالفتح‌ خان‌ حاكم‌ اصفهان‌ به‌ دست‌ عليمردان‌ خان‌ نايب‌ السلطنه‌ كريم‌ خان‌ طي‌ جنگهاي‌ بسيار مخالفان‌ را از سر راه‌ برداشته‌ در 1187 هجري‌ قمري‌ شاه‌ اسماعيل‌ را از پادشاهي‌ بر كنار كرد. و خود به‌ عنوان‌ وكيل‌ الرعايا زمام‌ امور را به‌ دست‌ گرفت‌ .سال‌ اتمام‌ بناي‌ مسجد حاج‌ محمد رضا در انارك‌ سه‌ سال‌ پس‌ از عزل‌ اين‌ شاهزاده‌ صفوي‌ از سلطنت‌ بوده‌ كه‌ ماده‌ تاريخ‌ آن‌ در آخرين‌ بيت‌ شعر گچ‌ بري‌ شده‌ بر محراب‌ به‌ صورت‌ زير آمده‌ است‌.

بهر تاريخش‌ چنين‌ ساقي‌ جنت‌ زد رقم‌ باز ايزدش‌ بيچون‌ دهد (او را بهشت‌ اندر جزا)

زمينش‌ در شيب‌ تند رشته‌ كوهي‌ كه‌ از شمال‌ شرق‌ تا شمال‌ غرب‌ كشيده‌ شده‌ پر از تپه‌ و ماهورهايي‌ است‌ كه‌ در گويش‌ محلي‌ ( كولوت‌ )ناميده‌ مي‌ شود .كلوت‌ هايي‌ كه‌ در سالهاي‌ پر باران‌ ،هر بذر خشكيده‌ و خفته‌ در دل‌ خاكشان‌ جان‌ مي‌ گيرد و بوي‌ خوش‌ گلهاي‌ آويشن‌ ،درمنه‌ ،و ديگر گياهان‌ دارويي‌ مشام‌ جان‌ را نوازش‌ مي‌ دهد.زيبايي‌ چشم‌ گير و مسحور كننده‌ گلهاي‌ بسيار ريز تنگس‌ كه‌ در بهمن‌ ماه‌ شكوفا مي‌ شود همراه‌ با رايحه‌ تلخ‌ بادام‌ كوهي‌ كه‌ در اسفند ماه‌ به‌ گل‌ مي‌ نشيند آنچنان‌ تاثيري‌ در تماشگر طبيعت‌ دارد كه‌ هر گز فراموشش‌ نمي‌ شود.

برج‌ ( حاج‌ عبدالرحيم‌) و (پيرمردان‌ )ش‌ كه‌ اينك‌ رو به‌ ويراني‌ ميرود همراه‌ با حصار گنگره‌ دار دور آبادي‌ كه‌ بيش‌ از صد متري‌ از آن‌ به‌ جا نمانده‌ ولي‌ هنوز بر سينه‌ خود زخم‌ گلوله‌ هاي‌ توپ‌ (نايب‌ حسين‌ )را التيام‌ نيافته‌ حفظ‌ مي‌ كند گوياي‌ روزگار نه‌ چندان‌ خوشي‌ است‌ كه‌ انارك‌ پشت‌ سر نهاده‌ است‌.

اسكار فن‌ نيدر ماير آلماني‌ كه‌ در اوايل‌ جنگ‌ اول‌ جهاني‌ به‌ سرپرستي‌ هياتي‌ تا مركز ايران‌ نفوذ كرده‌ و از آنجا به‌‌ افغانستان‌ مي‌ رود در كتابي‌ تحت‌ عنوان‌ (زير آفتاب‌ سوزان‌ ايران‌)ترجمه‌ كيكاوس‌ جهانداري‌ چنين‌ مي‌ نويسد.

(انارك‌ كه‌ بين‌ كوههاي‌ صخره‌ اي‌ خدنگ‌ و بي‌ بار پناه‌ گرفته‌ بود در زمان‌ گذشته‌ اي‌ نه‌ چندان‌ دور آبادي‌ متمكني‌ به‌ شمار مي‌ آمد كه‌ عبور و مرور كاروانها-آنهم‌ نه‌ چندان‌ كم‌ -از آن‌ انجام‌ مي‌ گرفت‌.خشك‌ شدن‌ چند رگه‌ اصلي‌ آب‌ و دستبردهاي‌ متعدد دزدان‌ و راهزنان‌ اندك‌ اندك‌ سكنه‌ را از آنجا راند و امروز فقط‌ چند تن‌ از شبانان‌ در آنجا اقامت‌ دارند.

در ميان‌ اين‌ آبادي‌ كه‌ روزگاري‌ پيش‌ به‌ خوبي‌ و سليقه‌ ساخته‌ شده‌ ، در كنار ميدان‌ بزرگي‌ كاروانسراييقرار داشت‌ كه‌ گردا گرد آن‌ در شعاغي‌ بزرگ‌ كه‌ ساير خانه‌ ها كه‌ قسمتي‌ از آن‌ ظاهرا متعلق‌ به‌ مردم‌ چيز دار بود به‌ چشم‌ مي‌ خورد فقط‌ اين‌ كاروانسرا مورد استفاده‌ بود در حالي‌ كه‌ اغلب‌ خانه‌ هاي‌ ديگر كه‌ در حياط‌ و پشت‌ بامهاي‌ آنها علف‌ روييده‌ بود غير مسكون‌ مانده‌ بود.

بر فراز تمام‌ بلنديها، دورتا دور، برجهاي‌ ديده‌ باني‌ و استحكامات‌ كوچكتر وجود داشت‌ كه‌ تقريبا تا تپه‌ هاي‌ دامنه‌ هاي‌ كوه‌ پيش‌ مي‌ رفت‌ و اين‌ محل‌ را كه‌ خود به‌ خود در اثر وضع‌ طبيعي‌ اشمحفوظ‌ و محصور بود به‌ قلعه‌ اي‌ كه‌ به‌ ا آساني‌ قابل‌ تسخير نبود بدل‌ مي‌ كرد بدون‌ ترديد مردمي‌ غني‌ تر و فهميده‌ تر به‌ كار ساختن‌ اين‌ آبادي‌ علاقمند بودهاند،آخر كوههاي‌ اطراف‌ آبادي‌ به‌ علت‌ داشتن‌ معادن‌ غني‌ شهرت‌ داشته‌ است‌.)دور و برش‌ را مزارع‌ داير و بايري‌ فراگرفته‌ است‌ كه‌ پراكنه‌ اند و متروك‌ ،هر حبه‌ اش‌ به‌ كسي‌ مي‌ رسد و هر دانگ‌ و نيم‌ دانگش‌ را به‌ نام‌ كسي‌ مي‌ خوانند از اين‌ روي‌ بي‌ كس‌ مانده‌ اند و مهجور ،با قناتهاي‌ خشكيده‌ يا كور شده‌ وخارج‌ از توان‌ و حوصله‌ وارثان‌ مالكان‌ ديروزي‌.

نه‌ يك‌ كس‌ تواند كه‌ سازد دو كار كه‌ آنرا پسندند ارباب‌ هوش‌
دو كس‌ نيز در يك‌ عمل‌ ضايعند كه‌ ديگ‌ شراكت‌ نيايد به‌ جوش‌

اولين‌ اناركي‌ از زواره‌ ،اردكان‌ و ديگر شهرهاي‌ دور و نزديك‌ آنهم‌ نه‌ در كوتاه‌ زمان‌ بلكه‌ در طي‌ ساليان‌ دراز،روانه‌ اين‌ خطه‌ شدند و ماندگار گرديدند .پاي‌ باريكه‌ آبي‌ نشستند و در تامين‌ معاش‌ به‌ تلاش‌ برخاستند،در دل‌ كوهها ،فراز تپه‌ ها وزرفاي‌ دره‌ ها،هر جا كه‌ جلوه‌ گاه‌ همتشان‌ بود آزاد آزاد چونان‌ پرنده‌ اي‌ كه‌ عرصه‌ گيتي‌ قلمرو پرواز آنهاست‌ به‌ جستجو بر خاستند.

در اين‌ كوير تفيده‌ اول‌ سراغ‌ (آب‌)اين‌ مظهر زندگي‌ مادي‌ را گرفتند تا نانشان‌ مهيا گردد، تا بتوانن‌ پيوند خويش‌ را با خاك‌ حفظ‌ كنند.بيفشانند ،برويانند،خرمن‌ كنند و انبار سازند تا ذخيره‌ زمستانشان‌ باشد.

از اين‌ اجتماع‌ در حال‌ رشد ،جمعي‌ به‌ بيابان‌ روانه‌ شدند. در پهنه‌ دشت‌ دست‌ نخورده‌ منطقه‌ هر جاكه‌ نشاني‌ از نم‌ ونا بود از نگاه‌ تيز بينشان‌ پنهان‌ نماند .به‌ هر زحمتي‌ كه‌ بود قناتهارا كندند و پشته‌ ها را بر داشتند و آب‌ ذلال‌ را ،تفاوتي‌ نداشت‌ شور باشد يا شيرين‌ ،از دل‌ زمين‌ بر روي‌ آن‌ جاري‌ ساختند.آنها زندگي‌ ر ا از هيچ‌ آغاز كردند با امكاناتي‌ كه‌ در همين‌ حد بود اما سرمايه‌ گرانقدر پشتكار و همت‌ ،ضامن‌ كار آنها بود و اين‌ ضمانت‌ ياريشان‌ كرد تا به‌ همه‌ چيز از ديدگاه‌ خودشان‌ برسند و اين‌( همه‌ چيز) را مصئون‌ نگاه‌ دارند.

آنها كه‌ مردان‌ خدا بودند ايمانشان‌ را حفظ‌ كردندمگر نه‌ ساعات‌ شب‌ پس‌ از تلاش‌ روزانه‌ ،در زير آسمان‌ پر ستاره‌ كوير ،خوشترين‌ زمان‌ راز ونياز كردن‌ با خداوندگار است‌!در شب‌ ،انسان‌ شيفته‌ تر مي‌ شود و مظاهر زندگي‌ مادي‌ را از نظر دور ميسازد ب‌ه‌ آسمان‌ كه‌ مي‌ نگرد عظمت‌ خالق‌ هستي‌ را به‌ ياد مي‌ آورد و به‌ خويشتن‌ كه‌ نظاره‌ مي‌ كند حقارت‌ خويش‌ را . و آنان‌ كه‌ اندوخته‌ اي‌ داشتند ، كوشيدند تا آن‌ را، از گزند حوادث‌ ، ايمن‌ نگاه‌ دارند.

طوايف‌ مختلف‌ ، از سادات‌ ،عوام‌، و خواص‌، با سنن‌ متفاوت‌ ،يكي‌ از زواره‌، و ديگري‌ از اردكان‌ ،يكي‌ كشاورز، و ديگري‌ شتر دار ،يكي‌ در بهار، و ديگري‌ در پاييز، در محدوده‌ چشمه‌، رحل‌ اقامت‌ افكندند.نقطه‌ تلاقيشان‌ ، نقطه‌ اتحاد و يگانگي‌ شد.آنها با يكديگر قرار زيستن‌ گذاشتند، خيلي‌ زود، زبان‌ يكديگر را فهميدند و به‌ يكديگر، دست‌ دوستي‌ دادند ،آبشان‌، در يك‌ جوي‌ ، به‌ جريان‌ افتاد وگندمشان‌، دريك‌ آسياب‌ ،نرم‌ شد .پاي‌ ارادت‌ ،از آستان‌ يكديگر نكشيدند تا خصم‌ برون‌ و دشمن‌ درون‌ را،از ميان‌ بر داشتند . و چه‌ زود ،امكانات‌ اين‌ تفاهم‌ ،فراهم‌ شد.به‌ زودي‌، سنت‌ يك‌ شد ،هدف‌، يكي‌ شد،گويش‌ ،يكي‌ شد،همه‌ ، يكي‌ شدند تااناركي‌ شدند و ماندند و زيستند تا ديگر بار، همان‌ عواملي‌ كه‌ اجدادشان‌ را، به‌ دين‌ سامان‌ كشانده‌ بود احفادشان‌ را، از اين‌ مكان‌ ،كوچاند.

نايب‌ حسين‌ ، آمد ،وراميني‌ ،آمد ،بلوچها، آمدند جنگ‌ و قحطي‌ و خشكسالي‌ آمد و اينها، دسته‌ دسته‌ رفتندزيرا همه‌ چيز غارت‌ شده‌ بود . نه‌ امنيتي‌ ،بود كه‌ در پناه‌ آن‌ بتوان‌ ، بي‌ دغدغه‌ زيست‌ و نه‌ ثروتي‌، كه‌ بتوان‌ آن‌ را، به‌ كار انداخت‌ و از منافعش‌ ،امورات‌ خويش‌ را گذراند.

عمده‌ كار مردم‌ ،انتقال‌ مايحتاج‌ ساكنان‌ شهرهاي‌ دور و نزديك‌ ،از طريق‌ كاروانان‌ شتري‌ بود كه‌ صاحبانشان‌ اناركي‌ بودند (1)آنها، كالاهاي‌ انگليسي‌ را، كه‌ در بندرهاي‌ خليج‌ فارس‌، مخصوصا در بوشهر ،تخليه‌ مي‌ گرديدو بعد به‌ يزد آورده‌ مي‌ شد با كاروان‌ هاي‌ كوچك‌ و بزرگ‌ خود، به‌ شمال‌ مي‌ بردند و رفاه‌ و ثروت‌ را، به‌ آبادي‌ بر ميگرداندند اما، در مسيرشان‌ ، بخصوص‌ در تنگه‌ ها و دهانه‌ ها چون‌ دهانه‌ ( لاريون‌) (2) و حوض‌ (ابريشم‌) هميشه‌ با خطر هجوم‌ رازناني‌ روبرو مي‌ شدند كه‌ از دور ترين‌ استانهاي‌ ايران‌ ، خودرا به‌ اين‌ منطقه‌ ، رسانده‌ دست‌ به‌ دزدي‌ و غارتگري‌ مي‌ زدند و ناامني‌ را، حاكم‌ بر محيط‌ آرام‌ آن‌ ، مي‌ كردند.

كوچيدن‌ ، و به‌ عبارت‌ ديگر جلاي‌ وطن‌ ، هر چند برايشان‌ ،تلخ‌ و جانگداز بود،اما ناگزير ار انجام‌ آن‌ بودند.اين‌ ، گناهشان‌ نبود كه‌سرزمين‌ پدري‌ خويش‌ را، با آن‌ همه‌ يادها و يادگارها، رها مي‌ ساختند كه‌ بشر براي‌ حفظ‌ آنچه‌ را كه‌ محترم‌ مي‌ شمارد چون‌ اعتقادات‌ دروني‌ ، وآنچه‌ را كه‌ عزيز مي‌ دارد چون‌ خانواده‌ بايد به‌ تلاش‌ بر خيزد.

اولين‌ گروهشان‌ ،به‌ شاهرود و سمنان‌ ميرود كه‌ برايشان‌ ، دو شهرآشنا و شناخته‌ شده‌اي‌ است‌ و ديگر گروه‌ ها، بلاد كوچك‌ وبزرگ‌ ديگر را، در استانهاي‌ مجاور، انتخاب‌ مي‌ كنند هر چند ،با مرور زمان‌ ،اختلاط‌ و آميزش‌ آنها با طوايف‌ ديگر ،بيشتر مي‌ شود و اناركي‌ بودنشان‌ ، كم‌ رنگ‌ مي‌ گردد ، بسيارندكساني‌ كه‌ در گوشه‌ وكنارايران‌ ،باآنكه‌ سرزمين‌ آباء و اجدادي‌ خويش‌ را نديده‌ اند ،گويش‌ محلي‌ خويش‌ را، كه‌ مظهر قوميت‌ و نشان‌ وحدتشان‌ است‌، حفظ‌ كرده‌ و به‌ اولاد خويش‌ ،آموزش‌ داده‌اند .


emily آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
گردش, گردشگري, تاریخچه انارک, درباره طبيعت, طبيعت, طبيعت و توريسم, طبيعت گردي


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code هست فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
کد HTML غیر فعال است

انتخاب سریع یک انجمن

War Dreams    Super Perfect Body    Scary Nature    Lovers School    Winner Trick    Hi Psychology    Lose Addiction    Survival Acts    The East Travel    Near Future Tech    How Cook Food    Wonderful Search    Discommend

Book Forever    Electronic 1    Science Doors    The Perfect Offers    Trip Roads    Travel Trip Time    Best Games Of    Shop Instrument    Allowedly


All times are GMT. The time now is 12:55 PM.


کپی رایت © 1388 . کلیه حقوق برای وبگاه حرف روز محفوظ است